آنها ، برای گرفتن ِ پاکی ِ تو ، با تو رابطه دارند ...
معصومیتت ، چشم آنها را نابینا کرده کرده است و مغزشان را تهی ...
کثیف بودن ِ درونشان ، در تضاد با حقیقت ِ پاک ِ توست ...
بفهم ...
بفهم که نشانه میروند ، اعماق وجودت را ...
بفهم که پاکی ِ توست ، که آنها را به خنده ای وا میدارد ...
خنده های تمسخر آمیز ِ آنها ، تنها تورا از خودت دور میکند ...
و احساس تنهایی را برایت هدیه می آورد ...
آه ...
اکنون خودت را احمق میبینی ، و احمق تر آنچه که آنها به تو القا میکنند ...
یک حیوان ِ رام شده ، شده ایی ...
با غریزه ی طبیعی ِ انسانی ...
معصومیتت را میگیرند ...
زمان ِ کوتاهی در کنارت میمانند ...
وقتی ، بوی ِ تعفن از اعماق وجودت ترشح شد ...
وقتی دقیقا همانند ِ آنها شدی ...
وقتی دیگر تفاوت و پاکی ات ، چشمشان را نگرفت ، به راحتی از کنارت میروند ...
سلام فاحشه ...
برای همخوابگی با تو ، پولی نمی پردازم ...
گلوله ای اینجا بود که افکارت را نشانه رفته بود ...
اشک هایت سرشار از سوال های فلسفی بود ...
که قبل از رسیدن به جواب هایت ، مغزت را تکه تکه کرد ...
...
...
...
...
...
_ حمله ی غریزه _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
طرح : تکه تکه های افکار _ از گالری شهوت ( خودم + جوهر + PS cs6 )
...
...
...
...
...