" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

_ ارتقاع روح _

| ابر سیاه | ۰ نظر

لحظه های ِ ثبت شده ی یک مُرتد

بالاخره همه چیز تمام شد و من برگشتم خانه و دراز کشیدم روی ِ پناه ِ همیشگی ام ، ملحفه ی سپیدی که رویش سپید بود و زیرش از دوده های سیگارهای شبانه ، " سیاه " ...

صدای خش خش ِ قرصی که به سختی از بسته اش بیرون می آمد و لبه های تیز ِ بسته اش ، همبازی لب هام میشد و با کشیده شدنش روی دهانم ، " سرخ " رنگ...

روی تخت ِ سردم،فکر میکردم که باید حتما حتما یک روز تشکر کنم ازهمه شان ...
باورم نمیشد ...بعد از اخراج از آسایشگاه ، لذت ِ نوشیدن ِ یک لیوان ِ آب ِ " آبی " ...

باید حتما میرفتم به ملاقات ِ همه شان و تشکر میکردم ...

از تمام آنهایی که باعث شدند من روز به روز بیمار تر بشم و خودم رو بیشتر بشناسم...
بیماریی که ذهنم رو به اجبار ، دچارش کردند ، تنها از من آدمی ساخت که افکار و ذهنیاتم ، به طرز عجیبی همان چیزی شده بود که میخواستم ...

واقعا آن چیزی شده بودم که میخواستم ، و همچنان آنها " نقش ِ " آنچیزی را که میخواستند بشوند را بازی میکردند ....

حال،میتوانستم با یک سرنگ و مقداری جوهر، یک کاغذ را به اورگاسم ابدی برسانم ...

به سقف نگاه میکردم و میخندیدم از اینکه نمیدانستند ، قبل از اینکه من رو با لجنزار ِ انسانیتشان آشنا کنند ، روحم را ارتقاع داده بودند ...
...
...
...
...
...

قسمتی از _ رمان سیاه _
عکس : لحظه های ِ ثبت شده ی یک مُرتد ( خودم + PS cs6 )
عکاس : رفیق ِ عزیزم

...
...
...
...
...

  • ابر سیاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی