" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

_ هفتم _

| ابر سیاه | ۰ نظر


هفتم


امشب شب " هفتمش " است ... و به زودی " سال " هم میگذرد ...
به همین زودی ...
به زودی ...
خیلی زود ...
خیلی زود ...
خیلی خیلی زود ...
خیلی ... زود ...
قول میدم ...
...
...
...
...
...

_ هفتم _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
ویرایش عکس : خودم + PS cs6

...
...
...
...
...

سیاهی


همه چیز خوب است .................................
غرق در سیاهی ام ..............................
چشمهایم را میبندم برای همیــــشه ...
تا سر درگم خاطرات خود نـــشوم ...
تا نفرت فرا نگیرد روحـــــــم را ...
تا رهایی ام را بخـــــواهم ...
تا زندگـــــــــــــی ام را ...
تا پاکـــــــــی ام را ...
...
تا خــودم را ...
صدایم را شنید ...
برف هم جاری شد ...
...
...
...
...
...

_ پایان ِ یک آغاز ِ عاشقانه _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
عکس : خودم 


...
...
...
...
...

_ فال _

| ابر سیاه | ۱ نظر

فال


نشسته بودم توو پارک و با چشمهای خواب آلود داشتم فواره آب و نگاه میکردم و اسید شده بودم روو موزیکای آناتما و داشتم با دپرسیوش حال میکردم که یه هویی یه بچه کوچولو 4،5 ساله پرید جلوم با خستگی که توو صورتش بود ، گفت :

عمو یه فال بخر

گفتم : دمتگرم

دوباره گفت : عمو یه فال بخر

گفتم : ممنون
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : چش مایی
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : نوکرتم
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : آقایی
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : فدات بشم من
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : عزیز دلم نمیخرم ازت ... قربونت برم من ... چه صدایی داری ...

گفتش : خب چی میشه یه فال بخری ...
گفتم : آخه سری قبلی ازت یه فال خریدم خراب بود ، کار نکرد که هیچ ، برعکس کار کرد زندگیم خراب شد ...
گفت : فالای من همشون سالمن ... تو بلد نیستی درست زندگی کنی ... !
طفلی با ناراحتی خیلی زیادی توو چشمام نگاه کرد و دوید و رفت ...
...
...
اولش نفهمیدم چی گفت ولی رسیدم خونه فهمیدم راست میگفت یه ذره بچه ...
...
...
...
...
...

_ فال _
قسمتی از _ رمان سیاه _
عکس : از گالری عکس های ثبت شده ی یک مرتد ( خودم + PS sc6 )
عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

_ خانه ی من _

| ابر سیاه | ۰ نظر

خانه ی من


یه زمانی اینقدر خوب بودم ...

اینقدر پاک و سپید بودم ...

که یه اتاقکی رزرو کرده بودن برام ...

آدما نذاشتن ...

لیاقتش نبود توو وجودم ...

حس و حالِ پاکی رو ازم گرفتن ...

جامم دادن به یکی دیگه و پُر کردنش ...

ولی من مطمئنم ...

بالاخره یه روزی جامو پس میگیرم ازشون ...


...

...

...

...

...

...


_ خانه ی من _

من و فاحشه های شهرم

عکس : گلزار شهدای کاشان + PS cs6

عکاس : یک دوست


...

...

...

...

...

_ خاک _

| ابر سیاه | ۰ نظر

dusts

وقتی خسته ای ...
از دست آدم های آهنی شده ی شهری ...
به خاک پناه ببر ...
به خاک پناه ببر ...
او تو را دَرک خواهد کرد ...
او از جنس ِ توست ...
تو را درک خواهد کرد ...

...
...
...
...
...

_ خاک _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
عکس : خودم + PS cs6

عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

ایستگاه اول بهشت

مبدا ...

ایستگاه اول ...

بهـــــــــــشت ...

هم اکنون سوار میشوم ...

و میدانم وقتی مبدا من بهشت است ، مقصدم باید جایی دیگر باشد ...


...

...

...

...

...


_ ابستگاه اول ، بهشت _

سیاهنامه ی " ابر سیاه

عکس : خودم + PS cs6

عکاس : یک دوست


...

...

...

...

...


مایندوگرافی

کاش میشد از آن چیزی که درون ِ ذهن ها میگذرد عکس گرفت ، نه ظاهر ِ ساخته شده ی آدمی ...

کاش میشد آن چیزی را که از ذهن عبور میکند را ثبت کرد ، نه آنچه به عبورشان خیره میشوی ...

کاش میشد قدم زد ، گاهی بر روی ذهن هایمان ، تا لکه های چرک ِ انسانیت را ضد عفونی کنیم ...

...

...
...
...
...


_تصویری از درون ِ مغزها باید گرفت ، نه جسم ها _

سیاهنامه ی " ابر سیاه
عکس : خودم + PS cs6

عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

_ سلام قبر _

| ابر سیاه | ۰ نظر


قبر

هی رفیق ...

چی کار داری میکنی ؟؟؟

کجا میخوای بری ؟؟؟

واقعا نمیدونی ، یا نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی ؟؟؟

باور کن ...

"""""""" آخرش همینجاست """"""

میدونم که دوست نداری،باور داشته باشی ... اما باز هم باور داری ...

...

...

...

...

...

 

_ سلام قبر _

سیاهنامه ی " ابر سیاه "

عکس : خودم + PS cs6


...

...

...

...

...

_ گرما _

| ابر سیاه | ۰ نظر

warm


گرما ...

آه گرما ...

شاید زمانی باشد که بخواهی باز نرده های قلب ِ آهنی ات را باز کنی و کمی احساس خود را به طبیعت ابراز کنی ...

شاید هم اکنون زمانش باشد ...


...
...
...
...
...

_ گرما _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
عکس : خودم + PS cs6

...
...
...
...
...

_ سرما _

| ابر سیاه | ۰ نظر

cold


و هیچگاه سرما از میان ما نخواهد رفت ...

و این حقیقت است ...


حقیقت است که ما تنها تلاش میکنیم ، تا با گرمای ِ خود ، به خود تلقین کنیم که زنده ایم ...


او فریاد زد : هنوز بدنش گرم است ، اون زنده است ...


عجیب خنده دار است ...

با اینکه ما میدانیم باید روزی به سرمای ِ سردخانه ، سرمای ِ قبر و سرمای ِ همیشگی ِ جسد ِ خود عادت کنیم ،

باز هم در تمام ِ سردی ها به دنبال ِ گرما میگردیم تا به آن پناه ببریم ...


سرد است هوا ...

من همچنان عادت کرده ام ...


...

...

...

...

...


_ سرما _

سیاهنامه ی " ابر سیاه "

عکس : خودم + PS cs6


...

...

...

...

...