" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

_ فال _

| ابر سیاه | ۱ نظر

فال


نشسته بودم توو پارک و با چشمهای خواب آلود داشتم فواره آب و نگاه میکردم و اسید شده بودم روو موزیکای آناتما و داشتم با دپرسیوش حال میکردم که یه هویی یه بچه کوچولو 4،5 ساله پرید جلوم با خستگی که توو صورتش بود ، گفت :

عمو یه فال بخر

گفتم : دمتگرم

دوباره گفت : عمو یه فال بخر

گفتم : ممنون
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : چش مایی
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : نوکرتم
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : آقایی
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : فدات بشم من
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : عزیز دلم نمیخرم ازت ... قربونت برم من ... چه صدایی داری ...

گفتش : خب چی میشه یه فال بخری ...
گفتم : آخه سری قبلی ازت یه فال خریدم خراب بود ، کار نکرد که هیچ ، برعکس کار کرد زندگیم خراب شد ...
گفت : فالای من همشون سالمن ... تو بلد نیستی درست زندگی کنی ... !
طفلی با ناراحتی خیلی زیادی توو چشمام نگاه کرد و دوید و رفت ...
...
...
اولش نفهمیدم چی گفت ولی رسیدم خونه فهمیدم راست میگفت یه ذره بچه ...
...
...
...
...
...

_ فال _
قسمتی از _ رمان سیاه _
عکس : از گالری عکس های ثبت شده ی یک مرتد ( خودم + PS sc6 )
عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

  • ابر سیاه

نظرات  (۱)

ziba va del neshin
پاسخ:
ممنون که وقت گذاشتین و خوندین .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی