با تمام وجود و با همه ی زخم هایی که به تو زده اند ، ادامه بده ...
به زودی ، روزی فرا میرسد که با چکه های خونَت ، مسیرت را پیدا میکنی و
باز میگردی و از همان جایی شروع میکنی که زخمی شده ای و به قتل رسیده ای
...
""""" و در کنارت میبینی ، آنها که تو را زخمی کرده اند ، عفونت میکنند و از درد ِ غُده های بدخیم ِ زنده بودنت ، میمیرند """""
عقده و عذاب ِ روحی ، سراسر وجودشان را میگیرد ... بار ها به دنبال سلاح هایشان میگردند ، تا تو را باز به قتل برسانند و متوقف کنند ...
مطمئن باش ، تو همان چیزی میشوی که میخواهی و آنها با آرزوی خندیدن بر سر
لاشه ات ، عذاب میکشند و فرسنگ ها از تو دور خواهند ماند ...
انسانیتت را دور نریز ... از نگاه کردنشان لذت نبر ... زمین خوردنشان را نگاه نکن ... گوش ِ خود را بگیر و به سادگی عبور کن ...
""""" گاهی بوی تعفن ِ جنازه ی آنها ، مغزت را تخمیر میکند و عطر خوش
ِلحظات ِ به یادمانی با آنها را ، با یک سطل ِ چرک ِ پر از ادرار ، عوض
میکند """"" مثل من ...
... ... ... ... ...
_ مسیر ِ مرگ ِ یک قاتل _ سیاهنامه ی " ابر سیاه " طرح : رد پای ِ قاتل و مقتول _ از گالری زخم ( خودم + جوهر + ذغال + PS cs6 )