دستی برایم تکان داد ... محو دستهایش شدم ... با من تصادف کرد ... از رویم عبور کرد ... رویش را برگرداند ... نگاهم کرد و خندید ... خنده ای از جنس انسانیت ... محو خنده هایش شدم ... و دوباره عبور کرد ... ... بازگشت بالایِ سرم ... ... ... آرام ، لا به لای زخم هایم را با دستهایش باز کرد ... عقده های انسانیتش را بر وجودم تخلیه کرد ... زخم هایم را بست ... با لبخندی از جنس آرامش ... رفت ... ... من در کابوسش ... خطاب به جسم ِ خاکی ام ... """ عشقِ من ، گاهی برای ایجادِ تنوع ، دست از احمق بودن بردار """ ... آنها لایق بخشایش نیستند و تو هنوز ، مشغول عشق بازی با رد پای آنها هستی ...
... ... ... ... ...
_ رد پا _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
طرح : ردِ پا _ از گالری جنین ( خودم + مداد + PS cs6 )