" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "


آرایشگاه درون

همه چیز از آنجا آغاز شد که در اتاقی با دیوار های سپید رنگ ، روحم را حس کردم .
فهمیدم ...
فهمیدم درد دارد این دانستنی که انکارش میکنند ...
سخت میگذشت و دیوارهای سپید روز به روز احمقانه تر به نظر میرسیدند ...
انسانها روحم را از من گرفته بودند ، خشک کرده بودند و وصله شده به خودم برگردانده بودند...
.
اختلافاتِ ما اساسی بود ...
آنها به جسمم نگاه میکردند و به من القا میکردند که " تو دیوانه ای " ...
و من به درونم نگاه میکردم تا با چشمهای کثیفشان مواجه نشم ...
اختلالات ِ هورمونی بهانه شان بود ...!
.
به من میگفتند دیوانه !
آیا من دیوانه ام ؟؟
آیا من دیــــوانه ام ؟؟؟؟
.
"" آنها دیوانه بودن ِ من را باور کرده اند فقط به این دلیل که تعدادشان بیشتر است ""
.
روحم را با سرنگ کشیدم ...
کوتاهش کردم ، مرتبش کردم و آن را شستم و جای دستهایشان را پاک کردم ...
خیلی خوشحال بودم ...
وقتی تغییر را حس کردم ، آنها فهمیدند و تنها ، اتاقم را در آسایشگاه عوض کردند ...
.
اکنون ، هنوز هم در همان آسایشگاه هستم ، فقط در اتاقی که به مجازات،دیوارهایش سیاه است ...

...
...
...
...
...

_ آرایشگاهِ درون _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
عکس : خودم + PS cs6

...
...
...
...
...

  • ابر سیاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی