" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "


_ یک جمعه صبح _

وقتی ازدواج کردم ، تازه فهمیدم مزه ی اصلی ِ زندگی چیه ...
همین که مجبوری به سختی ، صبح زود از خواب پاشی و بشینی پای ِ صبحونه ای که عشقت برات درست میکرد و بهش لبخند بزنی و با یه بوسه ، روز رو آغاز کنی ...

وقتی وسط روز میرسه و میبینی رفتی توو خیابون و داری با یه مشت آدمه دیوونه ی وحشی سر و کله میزنی ، تازه میفهمی جون کندن یعنی چی و این 24 سالی که مجردی زندگی کردی ، خاله بازی بوده ...
خیلی خوبه ...
وقتی بین ِ کارم ،بهم زنگ میزنه و میپُرسه " عزیزم حالت خوبه ؟ " ، انگار همه ی دنیا برمیگرده و خستگی از همه ی وجودم میره و یادم میره توو این چندسال ، آدما چه بلایی سره من اوردن ...

خیلی خوبه وقتی که ...
میرسم خونه و خرید های ِ روزانه رو دستم سنگینی میکنه و نبودنش " محکم بغلم میکنه "

شب شده ...
عشقم بارداره ...
دخترمون داره به دنیا میاد ...
واس همین دیگه نمیتونیم شبا خیلی کارا رو انجام بدیم ...
مخصوصا آخر هفته ها که کسی نیستش ...

به جاش جمعه صبح ها ، براش یه دسته گــُل سپید رنگ میخرم و با یه بطری آب ...
میرم دیدنش ...
به یاد روزایی که میرفتم پیشش و خیلی دوست داشت براش گل بخرم و نمیتونستم ...
یعنی نمیشد ...
یادمه اولین دست ِ گلی که براش گرفتم مدت ها توو اتاقش بود و خشک شده بود ...
...
آخ ! باید سریع چیزایی که براش خریدم رو بهش بدم و برم ...
ممکنه بچه مون بیدار بشه ...
یا کسی ما رو با هم ببینه ...

اَه ! باز چه زود شنبه شد ...
" ساعت های خائن ، اجازه نمیدن عشق بازیمون تموم بشه ..."

...
...
...
...
...

_ یک جمعه صبح _
قسمتی از _ رمان سیاه _
طرح : جمعه صبح _ از گالری جنین ( خودم + مداد + جوهر + زغال + کاغذ کاهی A4 )

...
...
...
...
...

  • ابر سیاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی