" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

نوشته هایم ، نقاشی هایم ، طراحی هایم ، عکس هایم ، موسیقی هایم و ...

" ابر سیاه "

۱۹ مطلب با موضوع «-------------- عکس هایم -------------- :: عکس های خودم» ثبت شده است


ششم خرداد

هدیه ی امسالِ آدمها ...
به مناسبت خلقتِ خداوندی ام ...
آلزایمرِ زودرس ...
به علت مصرف بیش از حدِقرص های آرامبخش ...
میگوید باید ترک کنم ...
میگوید ممکن است برای همیشه به کما بروم ...
اما ...
باور نمیکند که من هنوز برای فراموشی به خوابِ بیشتری احتیاج دارم ...
...
...
...
...
...

_ ششم خردادماه _
سیاه نامه ی "ابر سیاه "
عکس : خودم + PS cs6

...
...
...
...
...


جهنم

ایستگاه آخر ... جهنم ...
با حسی سرشار از حسرت ...
که میتوانست بهتر باشد و نیست ...

یادت می آید که میگفتم :

" مسیری که ایستگاه اولش ، بهشت باشد ، ایستگاه آخرش جایی دیگر است "

و اکنون نه در میانه ی راه ...

در پایان ِ راه ، من پیاده شده ام ...
در ایستگاه آخر ...
جهنم ...
...
...
...
...
...


_ ایستگاه ِ آخر ، جهنم  ِ 

سیاهنامه ی " ابر سیاه "

عکس : خودم + PS cs6

عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...


پایه های آزادی

حالت تهوع ...
در پایه های آزادی ...
این بار ، برای درکِ خواسته هایِ آدم ها ...
برای فهمِ نوع آزادی شان ...
شاید دورتر و دور تر از آنها ...
آرامشی باشد ...
که با خیره شدن به نورهایش ...
میتوانی کم کم از آنها فاصله بگیری ...
...
...
...
...
...

_ پایه های آزادی _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
عکس : خودم + PS cs6
عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

_ فال _

| ابر سیاه | ۱ نظر

فال


نشسته بودم توو پارک و با چشمهای خواب آلود داشتم فواره آب و نگاه میکردم و اسید شده بودم روو موزیکای آناتما و داشتم با دپرسیوش حال میکردم که یه هویی یه بچه کوچولو 4،5 ساله پرید جلوم با خستگی که توو صورتش بود ، گفت :

عمو یه فال بخر

گفتم : دمتگرم

دوباره گفت : عمو یه فال بخر

گفتم : ممنون
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : چش مایی
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : نوکرتم
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : آقایی
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : فدات بشم من
دوباره گفت : عمو یه فال بخر
گفتم : عزیز دلم نمیخرم ازت ... قربونت برم من ... چه صدایی داری ...

گفتش : خب چی میشه یه فال بخری ...
گفتم : آخه سری قبلی ازت یه فال خریدم خراب بود ، کار نکرد که هیچ ، برعکس کار کرد زندگیم خراب شد ...
گفت : فالای من همشون سالمن ... تو بلد نیستی درست زندگی کنی ... !
طفلی با ناراحتی خیلی زیادی توو چشمام نگاه کرد و دوید و رفت ...
...
...
اولش نفهمیدم چی گفت ولی رسیدم خونه فهمیدم راست میگفت یه ذره بچه ...
...
...
...
...
...

_ فال _
قسمتی از _ رمان سیاه _
عکس : از گالری عکس های ثبت شده ی یک مرتد ( خودم + PS sc6 )
عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

_ خاک _

| ابر سیاه | ۰ نظر

dusts

وقتی خسته ای ...
از دست آدم های آهنی شده ی شهری ...
به خاک پناه ببر ...
به خاک پناه ببر ...
او تو را دَرک خواهد کرد ...
او از جنس ِ توست ...
تو را درک خواهد کرد ...

...
...
...
...
...

_ خاک _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
عکس : خودم + PS cs6

عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

ایستگاه اول بهشت

مبدا ...

ایستگاه اول ...

بهـــــــــــشت ...

هم اکنون سوار میشوم ...

و میدانم وقتی مبدا من بهشت است ، مقصدم باید جایی دیگر باشد ...


...

...

...

...

...


_ ابستگاه اول ، بهشت _

سیاهنامه ی " ابر سیاه

عکس : خودم + PS cs6

عکاس : یک دوست


...

...

...

...

...


مایندوگرافی

کاش میشد از آن چیزی که درون ِ ذهن ها میگذرد عکس گرفت ، نه ظاهر ِ ساخته شده ی آدمی ...

کاش میشد آن چیزی را که از ذهن عبور میکند را ثبت کرد ، نه آنچه به عبورشان خیره میشوی ...

کاش میشد قدم زد ، گاهی بر روی ذهن هایمان ، تا لکه های چرک ِ انسانیت را ضد عفونی کنیم ...

...

...
...
...
...


_تصویری از درون ِ مغزها باید گرفت ، نه جسم ها _

سیاهنامه ی " ابر سیاه
عکس : خودم + PS cs6

عکاس : یک دوست

...
...
...
...
...

_ گرما _

| ابر سیاه | ۰ نظر

warm


گرما ...

آه گرما ...

شاید زمانی باشد که بخواهی باز نرده های قلب ِ آهنی ات را باز کنی و کمی احساس خود را به طبیعت ابراز کنی ...

شاید هم اکنون زمانش باشد ...


...
...
...
...
...

_ گرما _
سیاهنامه ی " ابر سیاه "
عکس : خودم + PS cs6

...
...
...
...
...

_ سرما _

| ابر سیاه | ۰ نظر

cold


و هیچگاه سرما از میان ما نخواهد رفت ...

و این حقیقت است ...


حقیقت است که ما تنها تلاش میکنیم ، تا با گرمای ِ خود ، به خود تلقین کنیم که زنده ایم ...


او فریاد زد : هنوز بدنش گرم است ، اون زنده است ...


عجیب خنده دار است ...

با اینکه ما میدانیم باید روزی به سرمای ِ سردخانه ، سرمای ِ قبر و سرمای ِ همیشگی ِ جسد ِ خود عادت کنیم ،

باز هم در تمام ِ سردی ها به دنبال ِ گرما میگردیم تا به آن پناه ببریم ...


سرد است هوا ...

من همچنان عادت کرده ام ...


...

...

...

...

...


_ سرما _

سیاهنامه ی " ابر سیاه "

عکس : خودم + PS cs6


...

...

...

...

...